آخرین اخبار
کد خبر : ۱۰۸۴۵۱
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۵ - ۱۳ آذر ۱۴۰۰ - 04 December 2021
افق تازه بررسی کرد
رسول سلیمانی - سیاست اقتصادی چین به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، به خوبی درک نشده، احساس می کنم که این کشور شایسته ذکر ویژه است. چین یک کشور کمونیستی است که توسط یک حزب سیاسی عجیب اداره می شود. پکن در سال 1978 مسیر اصلاحات اساسی اقتصادی را آغاز کرد و امروز چین از مدل "سوسیالیسم با ویژگی های چینی" پیروی می کند، به این معنی که اصول اساسی مارکسیسم با نقش امروزی چین به عنوان یک اقتصاد پیشرو و دارای صادرات قابل توجه در بسیاری از صنایع، نظام فکری عجیب و من درآوردی چین را معرفی می کند. چین برای جهانی شدن یک حلقه کلیدی مهم بین شرق و غرب بوده است. سیاست‌های عمده‌ای مانند خلاقیت کمربند ( جاده ابریشم ) و توسعه منطقه خلیج بزرگ، با مشخصات اقتصادی بی‌رقیب و تراکم جمعیت، کمونیست ها را به یک بازیگر فوق العاده مهم جهانی تبدیل کرده است که بر شکل‌دهی اقتصاد جهانی تأثیر عمیقی می گذارند. این پویایی به این دلیل است که که در هر سال، کشورهای بیشتری به طور فزاینده به چین وابسته می شوند و نیروی جاذبه جمعیت چین بر منابع و کالاها در سطح جهانی احساس می شود.
توسعه اقتصادی چین از طریق برنامه‌های پنج ساله با اهداف آخرین برنامه (چهاردهم) هماهنگ شده است که در عین حال تغییر روستا به شهر را که در برنامه‌های قبلی برای تقویت مصرف داخلی ذکر شده بود، دنبال می‌کند. چین برای بلندمدت به گونه‌ای فکر و برنامه‌ریزی می‌کند که کمتر کشوری آن را انجام می‌دهد. این باعث می‌شود که چین را به یک نیروگاه مطلق در انجام کارها تبدیل کند. چین یک استراتژی بلندمدت در سراسر جهان ترسیم می کند. سیاست های پولی در چین توسط بانک خلق چین مدیریت می شود و هدف آن ارتقای رشد اقتصادی، تضمین ثبات قیمت داخلی و مدیریت نرخ ارز است. چین در طول کووید19 اعتبار خود را به سرعت افزایش داده است. در تصویر بزرگ اقتصاد جهانی، هر مساله ای بیش از هر کشور دیگری به چین بستگی دارد و هرگونه اقدام بزرگی مثل سیاست های آب و هوا به حمایت چین نیاز دارد یا مثلا چین برای پاسخگویی به تقاضای عظیم انرژی خود، علاوه بر جست‌وجوی ذخایر نفت در کشور، روی اتانول تولید شده از ذرت به عنوان منبع انرژی جایگزین سرمایه‌گذاری کرده است که طبق گزارش‌ها منجر به افزایش 30 تا 40 درصدی قیمت خوراک ذرت و گوشت خوک در بازارهای بین المللی شده است. چین در دانش فردا به خصوص در زمینه های ژنتیک، بیوتکنولوژی و سیستم‌های اطلاعات کوانتومی سرمایه‌گذاری می‌کند و پیوندهای عمیق اقتصادی خود با کشورهای آسیایی و آفریقایی را گسترش می دهد تا با دسترسی به بسیاری از منابع طبیعی به مزیت هایی چرخه تولید دست پیدا کند.آنچه از لحاظ فرهنگی قدرتمندی چین را پوشش می دهد این مهم است که چین در گذشته برای مدت طولانی برترین اقتصاد جهان بوده است. بنابراین در ذهن بسیاری از چینی ها، ظهور مجدد این کشور به عنوان بزرگترین اقتصاد در جهان، صرفاً نشان دهنده بازگرداندن نظم طبیعی اشیا است، نظمی که با تاریخ سازگار است.
تأثیر عظیم چین بر اقتصاد جهانی طی دو دهه گذشته بسیار با اهمیت بوده است: از طریق تاثیر آن بر قیمت کالاها (چین بزرگترین مصرف کننده فولاد، آلومینیوم، مس، روی و نیکل در جهان است)، از طریق تأثیر آن بر قیمت کارخانه‌های تولیدی به‌ویژه محصولات کارگربر، از طریق تأثیر آن بر جریان سرمایه به دلیل انباشته شدن مازاد حساب جاری و ذخایر ارزی خارجی. ورود نیروی کار عظیم چین به اقتصاد جهانی ممکن است عمیق ترین تغییر در 100 سال اخیر بوده باشد. نرخ رشد چین در مقایسه با اقتصادهای نوظهور قبلی یا فعلی در آسیا استثنایی نیست اما چین تأثیر چشمگیرتری بر اقتصاد جهانی به دلیل دو عامل دارد: نه تنها نیروی کار عظیم و ارزانی دارد، بلکه اقتصاد آن نیز به طور غیرعادی برای تجارت باز است. در نتیجه، توسعه چین فقط یک محرک قدرتمند برای رشد جهانی نیست بلکه تأثیر آن بر سایر اقتصادها نیز بسیار فراگیرتر است و نفوذ رو به رشد آن بسیار گسترده تر است. چین اکنون نه تنها کالاهای مصرفی، بلکه محصولات با فناوری پیشرفته را برای اکثر کشورهای توسعه یافته صادر می کند. در سال 2018، محصولات مکانیکی و الکتریکی 59 درصد از ارزش کل صادرات چین و محصولات با فناوری پیشرفته 30 درصد از کل صادارت چین را تشکیل می دادند. برخی از کشورها وابستگی بالایی به محصولات مکانیکی و الکتریکی چینی دارند. به عنوان مثال، در سال 2019 ایالات متحده معادل 20 درصد از کل صادرات و واردات محصولات مکانیکی و الکتریکی خود را را با چین را به خود اختصاص داده است که در آخر منجر به جنگ تجاری چین و آمریکا شد.
با رشد تولید ناخالص داخلی چین و رشد درآمد سرانه و بهبود مستمر زیرساخت ها و سطح تولید صنعتی در چین، تقاضا برای مواد اولیه به شدت رو به افزایش است. از سال 1978 تا 2018، تقاضای واردات چین از 10.89 میلیارد دلار به 2135.73 میلیارد دلار افزایش یافته و به کشورهای صادراتی این امکان را داده است که از مزایای اقتصادی چین برخوردار شوند. از نظر تجارت خدمات، تجارت خدمات فناوری پیشرفته به طور پیوسته رشد کرده است: در سال 2018، واردات و صادرات خدمات فناوری پیشرفته چین به 11.22 تریلیون دلار آمریکا رسید که در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته 20.7 درصد افزایش داشته است. برای مدت طولانی، کشورهای توسعه یافته موضوع اصلی سرمایه گذاری بین المللی فرامرزی بوده اند، اما با شتاب جهانی شدن و توسعه اقتصادهای نوظهور، کشورهای در حال توسعه به تدریج از طریق فعالیت های تجاری فرامرزی راه خود را باز کرده اند که چین نمونه خوبی در میان آنها است.
چین یک ابرقدرت رو به رشد با رشد سریع اقتصادی، گسترش تجارت و سرمایه گذاری در سراسر جهان است که چند سالی است نگاهی نو به منطقه خلیج فارس دارد. روابط چین با کشورهای خلیج فارس مبتنی بر سنت‌ها و تجربیات طولانی تاریخی نیست، بلکه طی چند دهه گذشته از طریق پیچ و تاب‌ها و چرخش‌های زیادی به مرحله کنونی رسیده است. چین خواهان برقراری و بهبود روابط با کشورهای خلیج فارس هم در چارچوب نهادی و هم به صورت فردی است و تا کنون نشان داده است که قصد دارد جای آمریکا را در منطقه خاورمیانه بگیرد. همانطور که چین در اواخر دهه 1970 در حال مدرنیزه کردن سیاست خارجی خود و روبرو شدن به دنیای خارج از طریق سیاست های "درهای باز" بود. مشتاق و علاقه مند به برقراری ارتباط با کشورهایی است که در حوزه انرژی سرآمد دنیای امروز هستند. روابط اقتصادی بین چین و کشورهای جنوب غرب آسیا از اواسط دهه 1990 به طور قابل توجهی افزایش یافته است و انتظار می رود در آینده به سرعت رشد کند. اقلام اصلی وارداتی چین از خاورمیانه نفت و گاز هستند، عربستان سعودی به بزرگترین تامین کننده نفت چین تبدیل شده و ایران بیشترین میزان صادرات نفت خود را به کشور چین دارد. از آنجایی که چین قصد دارد نفوذ خود را افزایش دهد و نقش های استراتژیک مهم و فزاینده ای را در این منطقه ایفا کند، پکن در این منطقه بر مشارکت در بخش های جدید و استراتژیک مانند انرژی هسته ای، هوافضا و ارتباطات تمرکز کرده است.
پس از 40 سال رشد استثنایی، چین اکنون در مسیر پیشی گرفتن از ایالات متحده و تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد جهان حداکثر تا سال 2030 است. این موضوع آمریکا را به دلیل افزایش ضریب نفوذ سیاسی چین در آینده نگران کرده است. شاید در قرن بیست و یکم، چین به جدی ترین تهدید برای هژمونی ایالات متحده تبدیل شود. چین با برخورداری از رشد اقتصادی قابل توجه از دهه 1980 به بعد، اعتبار خود را به عنوان یک ابرقدرت جدید جهانی و برای برخی امپراتوری جهانی نشان می دهد. برای سال‌ها، دکترین «ظهور صلح‌آمیز» چین به معنای اجتناب از درگیری با دیگر قدرت‌های بزرگ تا زمانی که به اندازه کافی قوی شوند، ادامه داشت اما با توجه به قابلیت های سایبری که پیدا کرده است برای آمریکا به عنوان یک دشمن تلقی می شود. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، یک "جنگ تجاری" با چین را آغاز کرد و بر کالاهای چینی تعرفه وضع کرد و در نتیجه وضعیت "رقابت اقتصادی شدید" بین دو قدرت را ایجاد کرد. این رقابت پتانسیل این را داشت که دو کشور به سمت جنگ پیش بروند اما آمریکا به دلیل نگرانی از عرضه 1070 میلیارد دلار اوراق بدهی در دست دولت چین، دست به عصا عمل کرد و با حضور بایدن کار به کاهش تنش انجامید. البته فروپاشی اقتصاد ایالات متحده در بلندمدت به نفع چشم بادامی ها نخواهد بود و چین نیز علاقه دارد که فعلا از این کارت استفاده نکند چرا که مساله تایوان هنوز حل نشده باقی مانده است و درصورت رسیدگی بدون درگیری امتیاز خوبی برای طرف غربی خواهد بود.
چین به بزرگترین شریک تجاری آفریقا تبدیل شده است که 20 درصد از کل تجارت با آفریقا را به خود اختصاص داده است و در حال حاضر سه پنجم واردات نفت خام خود را از تولیدکنندگان آفریقایی وارد می کند؛ همچنین بسیاری از نیازهای اساسی خود مانند زغال سنگ، سنگ آهن و فلزات سنگین و گرانبها را عمدتا از آفریقایی ها خریداری می کند. پیشنهادهای اخیر برای تجارت چین و آفریقا که باید از طریق تسهیلات بانکی بین دولتی پردازش شود دیگر با دلار آمریکا انجام نمی شود و تقریباً تمام کشورهای آفریقایی از چین وام گرفته اند.


خبرنگار- رسول سلیمانی

منبع: افق تازه
عضویت در خبرنامه
نام:
ایمیل:
* نظر: